نقد برهان اول: قبض و بسط تئوریک شریعت
1ـ اینکه شما ادعا میکنید تمام معارف بشری در حال تغییر و تحول و سیلان هستند شامل خود ادعای شما هم میشود و این خود شمولی، مستلزم نقض این ادعا خواهد شد.
2ـ اگر تمام علوم بشری در حال تغییر و تحول هستند آیا علوم ریاضی هم دچار تغییر و تحول است و دو دو تا چهار تا هم در حال تحول است.
3ـ اگر تمام علوم بشری در حال سیلان هستند پس در مطابقت آنها با واقع باید شک کرد و علاوه بر منجر شدن این به شکگرایی، هیچ عالم دینی در تفسیر دین شایسته نیست که از این معارف مشکوک استفاده کند.
4ـ با مشکوک شدن معارف بشری، معارف دینی هم مشکوک خواهند شد و این نه تنها به اثبات حقانیت تمام ادیان نمیانجامد بلکه به شک گرایی در مورد همه ادیان وقابل اعتماد نبودن آموزههای تمام ادیان خواهد انجامید.
5ـ عبدالکریم سروش دچار مغالطه وجودیه شدهاند و از وجود چیزی حق بودن آن را نتیجه گرفتهاند به اذعان خود ایشان، تنها امری که از نظریه قبض و بسط استفاده میشود تنوع و کثرت فهم افراد از دین است نه حقانیت و مطابق با واقع بودن همه این فهمها.
6ـ نظریه قبض و بسط، و متعدد بودن تفسیرها از دین، جایی صادق است که دین خاصی را به عنوان حق و مطابق با واقع بپذیریم سپس به دنبال آن باتفسیرهای متعدد از آن دین مواجه شده و همه را بپذیریم، پس این نظریه، حق بودن متون همه ادیان را شامل نبوده و حقانیت همه ادیان و به تبع آن حقانیت همةمعرفتهای دینی را اثبات نمیکند.
نقد برهان تجربه دینی
1ـ تجربه دینی ارزش معرفتی نداشته و نمیتواند مبنای کثرت گرایی قرار گیرد.
2ـ نهایت چیزی که از این برهان به دست میآید این است که تفسیرما از تجربههای دینی متنوع و متکثر است و روشن است که بحث ما بر سر حقانیت ادیان است نه صرف وجود ادیان کثیر پس مانند برهان سابق، در اینجا هم عبدالکریم سروش به مغالطه وجودیه گرفتار شدهاند.
نقد استدلال با« داستان فیل مولودی»
به تبعیت از جان هیک، عبدالکریم سروش در ادامه برهان دینی، داستان فیل را که مولوی در مثنوی آورده است را مطرح کرده و موجود متعالی را العیاذ بالله به فیل تشبیه کرده که هر کس آن را طوری مورد تجربه قرار داده و تفسیری خاص از آن ارائه کرده است و نتیجه گرفته است که همة ادیان تفسیر یک حقیقت هستند. که در نقد آن مطالب زیر را متذکر میشویم:
1ـ همه افرادی که فیل را تجربه کردهاند کور هستند و فرد بینایی وجود ندارد پس از کجا معلوم که همه یک موجود را تجربه کرده باشند. پس از کجا معلوم که در همةادیان موجود متعالی (خدا)مورد تجربه واقع شده است.
2ـ همة تجربهگرها، تجربه ناقصی داشتهاند وتفسیر همه آنها خلاف واقع و باطل است. پس باید نتیجه گرفت آموزههای همه ادیان تفسیر یک تجربه ناقص بوده و باطل است.
3ـمولوی درصدد بیان این مطلب است که با حس نمیشود به معرفت خدا رسید و هر کس بخواهد با حس به معرفت خدا دست یابد به بیراهه خواهد رفت.
4ـ داستان ، تمثیل، شعر در مباحث علمی، شاید برای تقریب به ذهن بد نباشد ولی استفاده از آنها جهت اثبات یک مدعا، ارزش علمی ندارد.
کلمات کلیدی :
نوشته شده توسط :
علی باقری::
نظرات دیگران [ نظر]