سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقد های دیگری که بر دیدگاه دکتر سروش درباب ماهیت وحی مطرح است
نقد های دیگری که بر دیدگاه دکتر سروش درباب ماهیت وحی مطرح است
1.  ادعای دکتر سروش در عدم امکان دریافت الفاظ در وحی صرفاً مبتنی بریک استبعاد است و شاید تنها مطلبی که بتوان به عنوان دلیل براین ادعا یافت این است که ایشان وحی را نوعی «تجربه دینی» به شیوه مطرح درمیان برخی متکلمان مسیحی می داند .
اما درهمان ادبیات مسیحی نیز درباره ماهیت وحی حداقل سه دیدگاه وجوددارد (گزاره ای، تجربه دینی، افعال گفتاری) و ایشان در آثار خود دلیلی در ابطال دو دیدگاه دیگر ارائه نکرده اند . لذاایشان هیچ دلیلی بر محال بودن دریافت وحی به نحو کلامی و لفظی اقامه نکرده است . (سوزنچی)
2.  تنها مبنایی که می توان براین استبعاد در نظر گرفت این است که تصور ما ازخدا «خدای غیر متشخص» (impersonal)  باشد . در واقع اگر خدا را موجودی غیر متشخص بدانیم ، سخن گفتن خدا معنایی نخواهد داشت بلکه ناشی از یک خطای معرفتی خواهد بود که اوصاف انسانی (ازقبیل سخن گفتن ) به خدا نسبت داده می شود [5].
این مبنای ناگفته ایشان را هم به نحو ایجابی می توان نقد کرد (یعنی بیان کرد که تصور خدای متشخص از نظر فلسفی قابل دفاع است ) و هم به نحو سلبی و نقضی ( به این صورت که خدایی که در قرآن معرفی شده است خدایی متشخص است و اگر پیامبردر شهود خدا نیزبه خطا رفته است ؛ اعتبارپیامبر را در مکاشفه های الهی او دانستن چه وجهی دارد ؟ (سوزنچی)
3. اگر به واقع پیامبرسازنده واژه ها باشد ، تمسک به توحید افعالی نمی تواند استناد این کلام را به خدا موجه سازد ؛ زیرا براساس توحید افعالی ، نه تنها پیامبر و سخنان او ، بلکه هر انسان و هر کلام دیگری ، فعل خداست و در این مقام سخن تمام انبیای دروغین همچون مسیلمه کذاب و محمدعلی باب نیز فعل خدا خواهد بود و بر این اساس سخن دروغ پردازانی که می گویند بر ما وحی می شود نیز سخن خداست و بنابر استدلال دکتر سروش چون کلامانها فعل خداست پس کلام خدا هم هست
خلط مبحثی که در اینجا رخ داده این است : «فعل غیر از کلام است » فعل ما در طول فعل خداست ولی . اگر کلام ما اینگونه نیست کلام هرکس تنها کلام خود اوست . اگر من رفتار شما یا حتی خواسته های قلبی شما را برای دیگران حکایت کردم ، کلام شما را حکایت نکرده ام تنها زمانی کلام شمارا حکایت کرده ام که شما سخن گفته باشید و من آن را برای دیگران حکایت کنم .
ازاین رو تمام مطالبی که با استفاده از «الهی بودن طبیعت» در توجیه « کلام خدا بودن سخنان شخصی پیامبر » آمده قیاسی مع الفارق است که بطلان آن روشن است . (سوزنچی)
4. استفاده از استعاره شاعر بودن پیامبر هیچگونه توجیه پدیدارشناختی ندارد ؛ زیرا:
اولاً خود دکتر سروش تصریح دارند که ما هیچ راهی برای شناخت درون افرادی مثل پیامبران – که فوق العاده با ما متفاوتند – نداریم که بخواهیم با تشبیه حالتی از حالات آنها به خودمان ، اوصاف درونی آنها را بیابیم . لذا نمی توان ازاین استعاره استفاده نمود .
ثانیاً متن قرآن کریم به صراحت با استفاده از این استعاره در تحلیل شخصیت نبی مخالف است و آن را تهمت منکران نبوت می داند :
أ.اساساً سزاوار نبی نیست که شاعری بلد باشد زیرا اگر اینگونه بود افراد به خطا می رفتند و گمان می کردند که وحی هم از مقوله شاعری است، ن.ک: یس(36) :69
ب. وحی به صورت کلامی متعین نازل شده ( زخرف(43) : 3-4) و پیامبر هیچ گونه پردازش و هنر ورزی دراین متن ندارد (یونس(10) : 15) (سوزنچی)
5.  دکتر سروش گفته است : اگر پیامبر تنها مضمون وحی را دریافت می کند ، باید از هنری همچون هنر شاعران برخوردار باشد تا بتواند با استفاده ازهمه جنبه های شخصیتی اش و در فضای فرهنگی و تاریخی خویش قوه خیال خود را به خدمت بگیرد و برای آن مضامین بی صورت ، صورتی متناسب با درک و فهم خویش و زمانه اش تدارک ببیند
این استدلال نیز از دو جهت قابل مناقشه است :
1. از جهت نقضی آیا تنها شاعران هستند که مضامین مورد نظرشان را در قالب کلام می ریزند . و آیا صرف ریختن مضمون در قالب الفاظ ، به عصری شدن و خطا شدن آن می انجامد ؟ آیا ریاض دانی که در 20 قرن پیش مضمون مورد نظرش را با عبارت 2+2=4 بیان کرده است در این تکلم تحت تاثیر فرهنگ عصر خود است و از این رو خطاپذیر است؟
2. از جهت اثباتی : این دیدگاه همانگونه که قبلاً نیز بیان شد مبتنی بر نگرش خدای غیر متشخص و چگونگی نبوت در این دیدگاه است که در آن خداوند عنایت خاصی برای هدایت بشر ندارد (زیرا رحمانیت و حکمت برای او از آغاز مورد پذیرش نیست ) ولی در میان انسان ها گروهی هستند که با تکاپوی شخصی می کوشند از عالم بالا خبری بدست آورند که از نظر روانشناختی دو دسته اند : برخی درون گرایند و مکاشفات خود را افشا نمی کنند و برخی دیگربرون گرایند که به خاطر مکاشفه هایی که دارند گمان می کنند که ماموریت دارند مکاشفه های خود را ابلاغ کنند و در جامعه تحول ایجاد کنند [6].
نگرش فوق اولاً از ضعف مبانی وجودشناختی و تقلیل پدیده های عرفانی درسطح تحولات روانشناختی برخاسته است و ثانیاً بر این فرض مبتنی است که خدای حکیمی که برنامه برای هدایت انسان داشته باشد ، درکار نیست . (سوزنچی)
مگر آن مبدأ غیبی که وحی‏ ‏میکند و معنا و مضمون را با کشف معنوی برای پیامبراکرم (ص ) هویدا‏ ‏میکند عاجز از این است که آن معنا را تنزل داده و با کشف صوری آن را در‏ ‏ظرف خیال پیامبر(ص ) هم فرو آورد و آن را در آنجا به گونه ای ممثل کند که‏ ‏در خور فهم همگان گردد؟ مگر هنر و قدرت پیامبر(ص ) در این زمینه و در‏ ‏محدوده وحی بیشتر از مبدأ غیبی وحی است ؟ مگر آن مبدأ از تصاویر و‏ ‏دانشی که پیامبر(ص ) دارد و فرهنگ مردمی که وحی برای تکامل آنان تحقق‏ ‏یافته، ناآگاه است ؟ به ویژه با فرض اینکه پیامبر، سابق بر آن امی و درس‏ ‏ناخوانده و تعلیم نایافته از ادبیات عربی و غیر آن باشد. (منتظری)
6. ایشان گاهی تحلیل فیلسوفان و عارفان مسلمان را که گیرنده وحی را در شخص نبی قوه خیال وی دانسته اند ، به منزله تایید مبنای خود قلمداد می کند درحالی که تفاوت این مبنا با مبنای دکترسروش به بسیار واضح است :
در نظر فیلسوفان مسلمان ، افاضه حقایق ازعالم بالا گاهی افاضه معنا همراه با صورت جزئی است که در اینجا تنها قوه عقل گیرنده است و گاهی افاضه معنا بدون صورت جزئی است ، که افزون بر قوه عقل قوه خیال نیز باید وارد کار شود و منظور از قوه خیال دراینجا ، تنها « مدرک حقایق به نحو جزئی» است و باآنگونه خیال پردازی و پردازش گری که در ادبیات عامه درباره مفهوم قوه خیال معمول است بسیارمتفاوت است . ازاین رو در دریافت وحی ، همچنان «شعور» و ادراک مرموز در کار است ؛ نه «هنرمرموز» و پردازش های قوه خیال نبی .(سوزنچی)
 7.  دکترسروش برای نشاندادن خطاپذیری وحی ازدو استدلال بهره برده :
1. بشری بودن بخشی ازفرآیند وحی : پیامبر بشر است و به عنوان یک بشر و با هنر شاعری مضمون وحی را به کلام تبدیل کرد و همچون هر بشر دیگری تحت تاثیر فرهنگ و زمان خویش و غوطه ور در خطاهای عصری زمان خود بود و به این ترتیب این خطاها در متن وحی وارد شد .
این استدلال به تنهایی تام نیست و نیازمند به مقدمه دیگری است که به آن تصریح نشده ولی بر آن ایراداتی جدی وارد است و ان عبارت است از : « بشری بودن مستلزم خطاکار بودن است » درحالیکه آنچه درباره بشر می توان گفت این است که بشر جایزالخطا است نه واجب الخطا . اگر خطا کردن برای بشر ممکن باشد نه ضروری ، خطا نکردن هم برای بشر ممکن است لذا محال نیست که حتی بنابر فرض دکتر سروش فردی محتوای هدایت را از خدا بگیرد و بدون خطا آن را به کلام تبدیل کند . و البته ما دلیل داریم بر اینکه نبی خطا نمی کند که بهتبیین مااز مساله ضرورت نبوت بر می گردد
لذا ایشان بر اساس استقرایی ناقص حکمی کلی کرده اند و باید گفت که کار پاکان را قیاس از خود مگیر
2. وجود برخی تعارض های ظاهری میان قرآن و علوم روز : غرض از خطا همان مطالبی است که از دیدگاه بشری خطا محسوب می شود ، یعنی ناسازگار با یافته های علمی بشر (پاسخ اول به آیت الله سبحانی)
معنای این حرف این است که بین قرآن و آنچه که برخی آن را خطا می پندارند ، ناسازگاری هست و معلوم نیست که چرا «آنچه بعضی می پندارند» را باید بر قرآن مقدم داشت ؟!
از سوی دیگر این ادعا مبتنی برپذیرفتن این است که برخی مطالب قرآن به واقع خطا و متناسب با معلومات نادرست آن زمان است
درپاسخ باید بگوییم در مقابل هر تعارض ابتدایی و ظاهری دو موضع می توان داشت : یکی قبول تعارض و دست برداشتن از یکی ازدو طرف مطلب و دیگری تامل عمیق تر و تلاش درجمع دو طرف در حد امکان .راه حل او ل ساده تر است .ولی آیا ساده تر بودن دلیل بر صحت است یا دلیل برشتابزدگی ؟
پذیرش تعارض علم و قرآن نه دلیل ادعای ایشان که نتیجه مدعای ایشان است . اگر کسی قرآن را آمیخته ای از حقایق و اوهام تلقی کند به طبع هنگام وقوع تعارض ظاهری دغدغه ای برای رفع تعارض نخواهد داشت ولی کسی که نزول قرآن را ناشی از حکمت خدا می داند نمی تواند تعارض را بپذیرد و می کوشدبررسی کند که آیا عالِم در کشف عالَم خطا کرده است یا ظاهر کلام معنای دیگری دارد که از آن غفلت شده است .
ثالثاً ایشان برخلاف ادعا نه تنها معیاری برای تفکیک ذاتی و عرضی دین ارائه نکرده بلکه اساساً این تفکیک را به فرهنگ و سلیقه افراد وابسته کرده است که هرکس به تناسب فرهنگ و سطح آگاهی خود هر جایی را که به نظر شخصی اش با گوهردین(که چیزی جزسلیقه و پسند شخصی افراد درزمینه دین نیست ) ناسازگارباشد به اسم عرضیات دین دور بریزد .
این گونه گزینشی عمل کردن در قبال وحی و پذیرش خطا در آن مستلزم این است که «همه وحی به تمامه پذیرفتنی نیست» از کجا معلوم که این خطا در امورذاتی وحی وارد نشود . اتفاقاً نه تنها بر اساس مبانی دکتر سروش بلکه در متن بحث های ایشان شواهدی از ورود خطا در قسمت ذاتی دین نیز وجودداارد (سوزنچی)
_____________________________

[5] . در قرآن نیز ریشه اینگونه استبعاد ، مشکل خداشناسی دانسته شده است : « ماقدرواالله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء » (انعام (6) : 91) .
[6] . ابتنای نظر دکتر سروش براین دیدگاه به خوبی درمقاله بسط تجربه نبوی مشهود است



  • کلمات کلیدی :

  • نوشته شده توسط :مرتضی خوش صحبت::نظرات دیگران [ نظر]