تهران که کوفه نیست، علی را صدا کنید! / محمدصادق شهبازی
دادند جام زهر، به روح خدا و شد
تکرار فتنه ها و پس بدرها احد
تک تک عقب کشید سران قبیله را
تنها علی که خواند یلَان قبیله را:
«باید که تاخت سوی عدو، نیست چاره ای
آمد زمان ِجنگ و نبرد دوباره ای
اسلام ناب منتظر یاری شماست
این نصرت خداست که اندر پی شماست
باید دفاع کرد، نباید که ماند خواب
دعوا چو نیست جز سر تاویل انقلاب
خطّ امام نقشه ی راه است تا ابد
دشمن ز پیرویش زمین گیر می شود
بر پا علم کنید! که باید قیام کرد
باید که پیروی ز مسیر امام کرد
چشمان عالمی همه بر گام های ماست
صلح حسن، نه! کرب و بلا انتهای ماست
سازش درون راه خمینی فضیحت است
تنها سلاح، صبر و قیام و بصیرت است
با غیظ و خشم، ضد خمینی و انقلاب
تجهیز کرده اند، در این ره، سکون میاب!
مهدی بیین که بیرق، از کف نداده ایم
تا آخرین نفس همگی ایستاده ایم»
در نغمه اش، صلای جماران نهفته بود
غیرت به سان رستم دستان نهفته بود
با نعره اش سپاه عدو را شکسته بود
در عرصه ی جهاد، دمی او نخفته بود
رهبر میان معرکه و خفته لشگری!
در پشت کاخ سبز، فقط ماند، حیدری
یاران خفته، ساقی صد شوکران شدند
سردارهای خسته، سر نهروان شدند
یک گام مانده بود و ندیدیم سر به دار
ننگ رفاه و جبهه ی حق، نیست سازگار
ساکت شدند، لحظه خدمت به انقلاب
«در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب»(?)
این آخور تن است، زمین گیر می کند
مال حرام، بالاخره گیر می کند
جاه و رفاه، مرد ، سرازیر می کند
در نصرت ولیّ خدا دیر می کند
وقتی خواص رنگ عوامی گرفته اند
تهدید و کیسه ی زر ِ شامی گرفته اند
فتنه غبار زد، همه ی آشیانه را
دشمن سوار شد شتران سه ساله را
فریاد زد ولی پی عمار انقلاب
آمد ندای مردم آماده با شتاب:
«حتی اگر خواص نفهمند فتنه را
ماییم بهر راه خمینی، گره گشا
تهران که کوفه نیست علی را صدا کنید!
یاری برای رهبر درد آشنا کنید!
مستضعفان تحمّل طغیان نمی کنند
فکر دو صد، امیر پشیمان نمی کنند
اصحاب فتنه! اشعثِ قیس عمروعاص ها
آه ای شریح! مانده عذاب و تقاص ها
تا از محرم و صفر اسلام زنده است
این نسل، مثل خسته امیران، نخفته است
صدها هزار رویش نو تا شکفته است
دنیا صدای نعره ی ما را شنفته است
«سید علیّ خامنه ای یاور توایم
خیبر شکن شویم که ما حیدر توایم»
اسلام ناب بیمه شد از شور ناب ما»
شد بیمه از حضور شما انقلاب ما
پی شد جمل، معاویه ها لیک، مانده اند
صدها امیر بسته به دنیا نشسته اند
بیدار باش! جنگ به پایان نیامدست
پایان عمر دشمن قرآن نیامدست
هرگز طمع به کسب غنائم نگیردت
ورنه غرور فتح به مستی کشاندت
بیدار باش تنگه بگیریم در احد
دشمن کمین نشسته، بگرداند آن چه شد
بیدار! عمروعاص به پاتک نشسته است
زخمی تر است، چون که ابهّت شکسته است
تا قلّه غیر چند قدم، ره نمانده است
در بین راه، فتنه ی دیگر نهفته است
میزان رهروی ز ولایت، صلاح ماست
صبر و قیام و نور بصیرت، سلاح ماست
با خون وضو کنیم و بنوشیم از طهور
از انقلاب، راه بگیریم تا ظهور
صادق بیاو دعبل این قوم خسته باش
اندر پی وصال رفیقان رفته باش
راه علی و پیر جماران همین ره است
تنها مسیر شهر شهیدان همین ره است
(?) تضمینی از شعر امام خمینی: این جاهلان که دعوی ارشاد می کنند/ در خرقه شان به غیر منم تحفه ای میاب
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :