گوهريC
4: گويا شما اصلا معجزه را هم قبول نداريد .اگر قبول داريد پس حجت بر شما کامل گشته وجز تسليم محض امر الهي چيز ديگري خدا از شما نمي خواهد.واگر معجزه را قبول نداريد پس نمي توانيد نبوت هيچ پيامبري را قبول ويا اصلا ثابت کنيد.نبايد به هيچ پيامبري ايمان بياوريد.
اگر بگوييد که معجزه و نبوت را قبول دارم لکن اين که وحي همان پيام هاي الهي باشد را قبول ندارم، قبلا گفتيم که حرف کاملا نا معقول و عجيب وغير قابل اثبات است.
اگر بگوييد که وحي الهي را در همان دو سه گزاره خاص (ذاتي دين) ميدانم.
گوييم:اولا اين حرف مخالف کلام تمام انبياء وکتاب اسماني وادله عقلاء متدين است.
ثانيا به فرض که وحي الهي فقط همان دو سه گزاره باشد لکن اين تالي فاسد عظيمي دارد . يعني آيامعقول است که خداي متعال مهمترين واصلا تمام پيامش را به شخصي وحي کند که آن شخص آن پيام خدا را با هزاران اباطيل و عرضيات مانعه از قرب الهي و از دينداري مردم ممزوج ومخلوط گرداند و خلق خدا را گمراه گرداند؟؟!! چه آن نبي عالما عامدا اين کار راکند وچه جاهلا وقاصرا ).اين چه کاري است از خدا مگر نمي داند رسالتش را کجا قرار دهدتا سالم وبي نقص وبدون هيچ تحريف در زياد و کمي پيامش را به خلقش برسانند؟!مگر خدا هادي است يا مضل؟! خلاصه در لازمه حرف شما نه وحيي ونه عصمتي براي انبياء مي ماند ونه علم و رحمت وحکمت و هدايتي و... براي خدا.در حالي که خودتان در اثبات پلوراليسم به هادي بودن خدا و...استدلال مي کنيد.
وضمنا حقير گويد: B گوهري
1:اگر وحي همان تجربه ديني باشد،چون تجربه ديني همگاني است نه ويژه پيامبران پس نزول جبرئيل نمي بايست مخصوص پيامبران مي بود،درحالي که فقط پيامبران راستين چنين بوده اند.
2:قرآن واسلام قائل است که علت تامه نزول جبرئيل نه خودش ونه پيامبر بلکه خداست.
مبناي شما هر چه مي خواهد باشد ،لکن چون پيامبر را مستنزل جبرئيل مي دانيد سوال ميکنم آيا نزول ملک چه پيامبر(ص)آن را نازل کرده باشد چه خدا ،آيا امري حقيقي است يا نه؟
آيا انزال ملک برنبي براي آوردن امري مهم وواقعي است [که اگر ملک نازل نمي شد آن امر مهم به پيامبر نمي رسيدوهدايت خدا صورت نمي گرفت]، يابراي امري بيهو ده وبي ربط به هدايت الهي و..بوده که اين بر خدا محال است اگر خدا را نازل کننده جبرئيل بدانيد، وتبييني براي اين عمل پيامبر هم نداريد واصلاوجود ندارد اگر پيامبر را عامل نزول واقعي جبرئيل بدانيد. پس تنها تبيين صحيح همان است که امري مهم وواقعي توسط جبرئيل به پيامبر رسيده که حقيقتا در هدايت انسانها دخيل است.
لکن شما(سروش)قائليد که الهام ازنفس پيامبر است(وحي نفسي)،وازطرفي مي گوييد پيامبر جبرئيل را استنزال مي کرده است!اين حرف نه فقط ادعايي نامعقول و غير قابل جمع که به شدت مبهم است اگر پيامبر مولد تامه قرآن است،پس استنزال جبرئيل(ع) براي چيست؟مگر اينکه جبرئيل(ع)را نيزمخلوق (خيالي وتجربي)پيامبر بدانيم وقائل شويم که نه حقيقتي به نام جبرئيل نازل مي شده ونه وحيي بوده ونه واقعا پيغمبري بو ده است واصلاهمه ادعاهاي انبياء حقيقت ندارد و خداخلقش را به حال خود وا گذاشته است واگر همينگونه پيش رويم درصفات خدا (حکمت،عدالت ،رحمت وهدايت و...)واصلا در وجود خدا شک يا يقين پيدا ميکنيم!!!
3:مگر خودتان نمي گوييدکه پيامبر کامل ترين کشف راداشته است ،پس دست کم (نه فقط به دليل شرع که عقلا واز باب رجوع به خبره)بايد کلام پيامبر را ملاک هدايت اصح بدانيم چرا که کامل ترين کشف را داشته است مگر اينکه مکاشفات حضرت عالي اکمل باشد.
حقيقت وحي و علم حضوريوحي از سنخ علم حضوري است كه انسان با جان دل ميبيند، وحي عبارت است از مشاهده يك حقيقتي كه آن حقيقت مقوّم جان انسان است، و انسان با علم حضوري مقوّم خود را كه خدا و كلام خداست مييابد همانطوريكه خود را مييابد. وحي يافتن است و پيامبر وقتي وحي را مييابد يقين دارد آنچه را كه يافته است وحي است و لذا از سنخ تجربه نيست تا نياز به مشاهده مكرر باشد. توضيح آن كه: تجربه در صورتي يقين آور است كه دو امر در آن تحقق پيدا كند.امر اول تكرار مشاهده است و دوم آنكه در تجربه يك قياس خفي موجود است كه تشكيل آن قياس خفي باين صورت است كه پس از تكرار مشاهده در موارد كثيره استفاده ميشود كه امر اتفاقي هرگز اكثري و يا دائمي نيست و چون اتفاقي نيست و دائمي است پس رابطه بين موضوع و محمول ضروري و حتمي است. بنابراين تجربه زماني يقين آور است كه انسان با تكرار چيزي را درك كند اما وحي نياز به تكرار ندارد بلكه اولين بار وقتي جرقه وحي ميزند، جرقه زدن وحي همان و يقين علمي و شهودي پيدا شدن همان. مرحوم كليني(ره) نقل ميكند: شخصي از وجود مبارك امام صادق(ع) سؤال ميكند، انبياء از كجا ميفهمند آنچه را يافتهاند وحي است و با يافتن وحي به مقام شامخ نبوت رسيدهاند. امام در جواب فرمود: «يوفّق لذلك حتي يعرفه»8 اين يك توفيق الهي است كه انسان خود را در نشئه شهود آنچنان مييابد كه هيچ گونه احتمال خطا نميدهد. او آنچنان كلام خدا را مييابد كه اصلاً شك نميكند چون درك انسان از وحي، بالاتر از درك انسان از خود است.